خبر فوري خبر فوري
بعد از گذشت 5 روز از آن روز كذا(17 خرداد )عصري انگشت در دهانت كردم كه كمي بمكي راضي شوي
ديدم دستم راچيزي گزيد
نگاه كردم
و سفيدي دنداني از پايين را ديدم
ميگم چرا تازگي تا سفره مي چينيم ميخواهي همسفره ما شوي
نگو داري مي گي من هم ديگه بزرگ شدم.
نظرات:
عکس؟ |
«صدان» میگوید: |
«عکسهای دریا! زود باشید دیگه !عکسهای جدید؟» |
هشدار یه آویساجون. |
«عرفان (پسر عمه وسطی)» میگوید: |
«سلام آویسا .مواظب خودت باش آخه صدان همش سر من داد میزد منو میزد.موهامو میکشید. میگه آنا فقط مال منه.من عکس صدان را ایمیل میکنم به شرطی که عکس منم بزاری تو وبلاگت.البته اگه مامانت اجازه بده به او نگو.آویس جان.باشه؟! » |
هشدار یه آویساجون. |
«عرفان (پسر عمه وسطی)» میگوید: |
«سلام آویسا .مواظب خودت باش آخه صدان همش سر من داد میزد منو میزد.موهامو میکشید. میگه آنا فقط مال منه.من عکس صدان را ایمیل میکنم به شرطی که عکس منم بزاری تو وبلاگت.البته اگه مامانت اجازه بده به او نگو.آویس جان.باشه؟!» |
«» میگوید: |
«صدرا كوچولو ما كه عكستو نداريم كه بذاريم تو وبلاگ . » |
«عمه جونی» میگوید: |
«اوه عزیزم جه زود بزرگ شدی و من هنوز تو رو از نزدیک ندیدم نگو چه عمه ای دارم خیلی دوس دارم ببینمت بوست کنم ماچت کنم ولی در شرایط بدی هستم شرمنده ام عمه جون ولی بزار امتحاناتم بدم با صدان می یام به دیدنت ولی صدرا رو گاز نگیری ها!» |
«صدان» میگوید: |
«شلام آویشا تو چقدر تپل و خوشگلی! منم تا دلت بخواد شلوغم.مامانم صبحها من و می زاره پیش مامان بزرگم تا ظخر نمی یاد من دلم بلاش خیلی تنگ میشه خواخی دید خیلی سخته مخصوصا وقتی دلت شیل بخواد.لاستی عکس منو بزال تو آلبومت دیگه!» |
«صدان» میگوید: |
«شلام آویشا تو چقدر تپل و خوشگلی! منم تا دلت بخواد شلوغم.مامانم صبحها من و می زاره پیش مامان بزرگم تا ظخر نمی یاد من دلم بلاش خیلی تنگ میشه خواخی دید خیلی سخته مخصوصا وقتی دلت شیل بخواد.لاستی عکس منو بزال تو آلبومت دیگه!» |
«صدرا» میگوید: |
«شلام آویشا تو چقدر تپل و خوشگلی! منم تا دلت بخواد شلوغم.مامانم صبحها من و می زاره پیش مامان بزرگم تا ظخر نمی یاد من دلم بلاش خیلی تنگ میشه خواخی دید خیلی سخته مخصوصا وقتی دلت شیل بخواد.لاستی عکس منو بزال تو آلبومت دیگه!» |
«الی» میگوید: |
«چه زود بزرگ شد :-s» |