آويسا و جنگل
جنگلهاي سر سبز شمال هم مفتخربه ديدن آويسا شدند و البته بر عكساينجا جنگل سي سنگان است
آويسا و دندان
اين درد دندان در اوردن هر از گاهي به سراغ اويسا مي امد حتي توي سفر و اون را مجبور مي كرد دست به دهان شود.دندان دوم يكي دو روزه نيش زده كه در بياد
عكس شمال2
آويسا و اولين تجربه شن و ساحل و درياعكسهاي شمال1
اويسا در محوطه هتل كوروش چالوسسفري سبز
اولين سفر زندگي- سبز سبز
آويسا پنجشنبه وجمعه 27و28خرداد 89 اولين سفر زندگيش را به همراه پدر
و مادرش در يك تور دو روزه به نمك آبرود
رفت
آنجا سوار براي تله كابين شد اما سورتمه را فقط مامانش تونست سوار شه
چون آويسا خيلي كوچيكه
ساحل نوشهر و جنگل و ساحل سيسنگان را ديد و دريا را تجربه كرد .
آويسا خيلي خوش سفر بود و همه همراهان تور اعتراف كردند كه خيلي ساكت
و خانم بود
سلام دوباره
سلام سلام سلامببخشيد
مسافرت رفته بودم وبلاگم را نتونستم آپ كنم
خبر فوري خبر فوري
بعد از گذشت 5 روز از آن روز كذا(17 خرداد )عصري انگشت در دهانت كردم كه كمي بمكي راضي شوي
ديدم دستم راچيزي گزيد
نگاه كردم
و سفيدي دنداني از پايين را ديدم
ميگم چرا تازگي تا سفره مي چينيم ميخواهي همسفره ما شوي
نگو داري مي گي من هم ديگه بزرگ شدم.
22 خردادي ديگر
امروز سالگرد 22 خرداد بودباباي اويسا تو راه بود گرنسه و تشنه و خسته از بازديد پروژه ( يكم مسير مستقيم رو پيچ در پيچ به دفتر مي ايد كه يك دوري زده باشه بيبينه امار پليس ... شورش و سربازان امام زمان رو)
دعاي اويسا پشت سر باباش بود
يك موتور با دو تا ريشو ي بيسيم دار
باباي اويسا را مي پايند
ميپيچند جلوش:
آقا ، وايستا بينيم اينجا چه مي كني ؟ كجا مي ري؟ در كيفتو باز كن ببينيم
شانس اورده
كيف و نقشه ها به كارش مي آيند
شرمنده ولش مي كنندبره
آويسا باباش رو دوست داره
هميشه چشمش به در كه زود بياد .
آويسا داره سعي مي كنه رو پاي خودش بلند شه و قيام كنه بلاخره براي اينكه بتونه بلند شه اول بايد بتونه بشينه مگه نه؟ نشستن خودش 50% بپا خواستن
امروز آويسا چند دقيقه تونست بشينه
آينده جنبش سبز در هاله اي از ابهام
آويسا سعي مي كنه از راه كف بيني آينده جنبش سبز را در ايران پيش بيني كندآويسا هر روز سبز تر از ديروز
علي رغم عقب نشيني ناخوشايند رهبر سبز ما از راهپيمايي اويسا هنوز شجاعانه بر مواضع سبزش پافشاري مي كندميگي نه...............
شركت در اولين جشن تولد زندگي
تولد 6سالگي كيميا دختر خاله آويسا بودنویسه جدید وبلاگ
ديروز خيلي بي قراري مي كردي
گذاشتم تو كالسكه
ساكت منتظر نشستي
عليرغم اينكه ترا بيشتر با آغوشي اينور و انور برده اي م و فقط موقع
خريد هفتگي با بابايي سوارش شده اي
در كمال تعجب ديديم كه تو مفهوم" نشستن در كالسكه = بيرون رفتن"
فهميده اي و برايت لذت بخش بوده بعد از چند دقيقه كه ديدي خبري نيست دوباره صدايت
را به اعتراض در اوردي
بعد من و تو با هم رفتيم پياده روي
راستي اگه به راهپيمايي در سكوت روز شنبه موافقت شه
تو هم مي توني بياي
بشرطي كه به سكوت ديگران اعتراض نكني
چون مصلحتي در كاره
راستي اگه نشه چي
بايد هم كاري كني آن روز كار بخصوصي انجام ندي البته اين يك دعوت به ا...تصاب نيست چون كه مي داني آن كار معنيش اقدام ...ليه امنيت مللي و مجازاتش .............
توجه توجه
اين وبلاگ خانوادگي است و نويسنده آن هم اعضاي اين خانواده سه نفري است و نحوه نگارش آن كاملا مطابق سليقه خودمان استخوانندگان محترم
لطفا در بخش نظرات حتما با ذكر نام نظر دهي نمايند(البته اگه نمي ترسيد)
دخترخاله ها
اين هم يكي از خنده هاي خوشگلش
آويسا (ماشاالله) خيلي خوش خنده است و به اعتقاد دشمنان خلاف مامانشعكس هاي فرشته كوچولوي ما در 4ماه و 20روزگي
شيطنت هاي جديد
آويساتازگي ياد گرفتي موقع شير خوردن سرت رو برگرداني و اين ور و آن ور را ديد بزني و برمي گردي و دوباره شروع به خوردن مي كني
خصوصا وقتي من وبابات داريم حرف مي زنيم يا تلويزيون روشنه و....
ميل خوردن و ليس زدن همه چيز انقدر زياد شده كه خدا به داد ما برسه اگه بخواييم
از دستت بگيريم جيغت هفت آسمان را از جا مي كنه.
تغيير در برنامه
با توجه به رفع پاره اي از مشكلات فعلا در همين وبلاگ هستيم و وبلاگ پست قبلي به روز نشده استآدرس جديد
سلاموبلاگ آويسا به دليل اختلالات متعدد در اين سرويس به آدرس زير انتقال پيدا كرده است
http://avisa-rasooli.blogfa.com
با تشكر
خواب خانم كوچولو
آويسا مدتي ياد گرفته توي بغل مامانش بخوابه نه توي تخت خودش
آن هم فقط بغل مامان
نویسه جدید وبلاگ
آويسا در 4.5 ماهگييك عكس منحصر بفرد
بازي و تمرين گرفتن
آویسا
امروز 4 ماه و 2 هفته سن داره
دو روزه آویسا صاحب یک فرش بازی شده که حسابی مشغولش می کنه
چه خوردنش
و چه سعی فراوانش برای گرفتن عروسک و توپهای آویزش
که البته گاهی هم وقتی نمی تونه راحت بگیره و توی دهنش بگذاره حسابی عصبانی می شه و داد می زنه
آنوقت که ما عروسک را پایین تر می کشیم تا بتونه راحت بگذاره تو دهنش
بعدا عکسشو می گذارم تو سایت
سه روزگي
اين عكس مربوط به سه روزگي آويسا در داخل انكيباتور توي بيمارستان است
باباش اولين بار كه از طريق اين عكس از دور ديدش گفت:
ماشاالله چقدر مو داره
شروع سبز
تنها دختر اعظم و یوسف هست
ساعت 12:55 دقیقه ظهر روز 23 دیماه سال پر حاشیه 1388 در حاشیه عمل آپاندیس مامانش قدم به این دنیا گذاشت
علی رغم یک ماه تعجیل توی تولدش 3کیلو و 220 گرم وزن داشت ، 32سانتی متر دور سر و52سانتی متر قد ( ماشاءالله فراموش نشه)
خیلی وقت بود تو فکر وبلاگش بودیم اما خوب گرفتار بودیم و فرصت نمی شد
و البته آویسا یک دفتر خاطرات داشته که همه چیز از خیلی قبل برایش ثبت کردیم
این وبلاگ هم از این به بعد می شه نسخه الکترونیکی خاطراتش تا دوستان و اقوامش از دور ونزدیک در جریان قرار بگیرند